Monday, May 17

خیلی‌ واضح و روشن است: به خونم در سوئد برگشتم. من، رز، در آپارتمان تمیزم هستم. هر چیزی که میخواهم رو این جا دارم: ماشین، خونه، هزار دست لباس، ولی‌ حس اشتیاقی رو که در کنیا داشتم رو از دست دادم. حالا که به خونم برگشتم، اثرات مسافرت و فیلم مستندم رو بر روی زندگیم حسّ می‌کنم

یکی‌ از هزاران تجربه یی که در کنیا کسب کردم این بود که، چطور خودم رو در بین سطوح مختلف مردم جا بدم. من وقت نداشتم که به آنچه دوست دارم یا نه‌ ، فکر کنم. فقط و فقط سعی‌ می‌کردم با شرایط کنار بیام.در طول این مسافرت، من یک در ک بزرگی‌ از رز، و جنبه‌های خوب و بدش پیدا کردم

رابطه، توجه به یکدیگرو دوستی بین مردم، چیزهایی بودند که من از اونها یاد گرفتم، و اینجا در خونه خودم، اونها رو عمیقا از دست دادم، و دلتنگشون هستم!! متأسفانه، جامعه ما بر اساس خود محوری بنا شده است

 

 

 

 

 

مردمی رو دیدم که خیلی‌ بدبخت بودند و دسترسی به آب، برق و تجهیزات پزشکی‌ نداشتند، اما از مردم نیازمند مراقبت میکردند، برای من این معنی واقعی‌ بشر و زیباییست.بسیاری از شبها که به خونه می‌رسیدم، همسایه‌ها که پول کافی‌ برای اجاره خونه نداشتند، برای من غذا درست میکردند. یکی‌ از همسایه‌ها سه بچه داشت و در یک اتاق ۱۲ متر مربع زندگی‌ میکرد. با وجود کمبود مالی‌، حضانت دو بچه بی‌ خانمان رو قبول کرده بود. اونها در بخشیدن عشق واقعا سخاوتمند هستند.مادیات در جهان غرب عشق، محبت و توجه رو بین انسانها از بین برده

 

من به خونم برگشتم، و از دیدن دوستام واقعا خوشحالم. اما زمانهای زیادیست، که اونها جنبه‌های منفی‌ همدیگر رو پیدا میکنند و و اون رو همه جأ مطرح میکنند. حدود پنج سال است که در این آپارتمان زندگی‌ می‌کنم. اینجا پنج واحد دیگر هم وجود دارد، فکر می‌کنید من همسایه‌ها رو میشناسم؟ در کنیا، در کمتر از ۳ ماه، تمام همسایه رو که در ۱۳ آپارتمان دیگر زندگی‌ میکردند رو شناختم.

در مدتی که من و وینستن کار میکردیم، با موانع زیادی روبرو می‌‌شدیم. مثلا کامپیوتر که در ویرایش فیلم‌ها کمکمون میکرد خراب میشد، یا بعضی‌ وقت‌ها نمی تونستیم فیلم هارو کپی‌ کنیم و خیلی‌ مشکلات دیگر. اما تمام این مشکلات و موانع آسان تر میشد، وقتی‌ روحیه مثبت مردمی که اطرافمون بودند رو میدیدیم، و تعهدی رو احساس میکردیم که مشوق ما بود برای کمک کردن به یکدیگر

 

 

 

 

 

اینجا ما به سختی‌ به همدیگر نگاه می‌کنیم و لبخند می‌زنیم. شکایت کردن و پیدا کردن اشتباه در زندگی‌ روزمره، همیشه با ماست و از ما جدا نمی‌شود. در این جامعه با وجود تمام چیزهایی که داریم، دید بسیاری از مردم به زندگیشان منفی‌ست. شکایت، افسردگی و تنهایی، من رو خیلی‌ آزار میدهد. در عوض در کنیا، افسردگی، ناله و شکایت بین مردم فقیر با وجود فقر وحشتناک، بیماری و فساد بسیار کمتر است. این من رو متعجب می‌کند. اینجا در سوئد، چه قسمت از کارمون درست نیست؟؟

 

 

 

 

Write a comment