Monday 22 th February
موضوع امروز ما دربارهٔ توالت است! حالا قدر بعضی چیزها رو که در خونهٔ خودم داشتم، میفهمم ؛) در سوئد ما باید از تمام توالتها قدر دانی کنیم؛).
وینستن دیروز توالت رو دیده بود. او سعی کرده بود مجسم کند که در یک هتل ۵ ستاره نشسته ؛). بنابر این او در این مورد با تجربه بود و فکر میکرد میتونه برای اولین دیدار بزرگ، به ما اطلاعاتی بدهد.
در ضمن ما نیاز داشتیم که بلافاصله وسائل رو آماده کنیم، و برای این کار باید به مرکز روستا میرفتیم. در راه که ۴۵ دقیقه از خانه فاصله داشت، من نیاز فوری به توالت پیدا کردم, (قبل پیدا کردن یک توالت کنار
.( جایی که میخواستیم وسائل رو اونجا شارژ کنیم,charging shop

توالت جاشوا در مقایسه با این مثل بهشت بود، ولی من هیچ چاره یی نداشتم. بعد اینکه سه، چهار بار تو رفتم و منصرف شدم و بیرون اومدم در نهایت برای انجام کارم مجبور شدم با اون کنار بیام. وینستن بیرون کلبه گلی ایستاده بود و میخندید در حالی که من در توالت گریه میکردم!
روزمون رو با سر و سامان دادن وسائل برقی ادامه دادیم . در راه خونه من برنامه ریزی کردم که فردا آنت از توالت مزرعهٔ جاشوا دیدن کنه.چند ساعت بعد بد از خوردن وعده غذایی لوبیا!! آنت دیدار خودش رو از توالت شروع کرد ؛). قیر سیاه در اطرافمون، با یک چراغ قوه ضعیف، و عود خوشبو ما به توالت رفتیم.
مشکل امروز ما در نهایت حل شد. فردا روز پر کاری خواهد بود. ما تصمیم داریم از طلوع آفتاب فیلمبرداری کنیم. سپس برای بچهها صبحانه درست خواهیم کرد (ساعت ۵:۳۰). همچنین شاهد کشتن یک بز خواهیم بود
!!

Write a comment