Saturday April den17

 

 

شما چه طور عید پاک رو جشن میگیرین؟ این سوال رو یک هفته قبل از عید پاک از جاشوا پرسیدم. "ما به کلیسا میریم." در این محله پرجمعیت و کثیف، به خاطر مشکلات مالی‌، جشنی برای عید پاک وجود ندارد. فکری به ذهنم رسید. تصمیم گرفتم یک بز رو ذبح کنم و یک جشن عید پاک در حیاط کوچیکمون برای همسایه‌ها ترتیب بدم. فکرم رو با جاشوا در میون گذاشتم، و ما برنامه ریزی برای جشن رو شروع کردیم

 

 

اون روز صبح به قصابی که در یکی‌ از روستاهای اطراف بود رفتیم، و یک بز سفارش دادیم. زنهای سواحیلی تصمیم گرفتند که گوشت رو بپزن. و من با زن دیگری برنج رو آماده کردیم. ساعت ۶:۳۰ همهٔ همسایه‌ها در حیاط جمع شدند. شما شاید فکر می‌کنید که که این خونه سواحیلی بزرگ است، اما اطراف حیاط فقط یازده اتاق ۱۰ متر مربع برای هر خانواده وجود داشت. ما برای خوردن غذا جمع شدیم و از دوستی که بینمون وجود داشت لذت بردیم. غذا خیلی‌ زیاد بود، بنابراین همهٔ بشقاب‌ها پر از غذا بود. بچه‌ها در یک دایره وسط حیات نشسته بودند، و بزرگترها به صورت پراکنده در حیاط مشغول خوردن بودند. بعد مدتی، یکی‌ از بچه‌ها که جلوی من نشسته بود بالا آورد، در حالی‌ که سعی‌ میکرد غذایی که در دستش بود رو در دهانش بگذرد!!! اونها عادت به خوردن غذای زیاد نداشتند. چیزی که من فراموش کرده بودم!! بعد مدتی بچه‌های بیشتری بالا اوردند

 

 

 

 

اون روز عصر خیلی‌ لذت بخش بود. دیروقت بود، اکثر همسایه‌ها به اتاقشون رفتند، و فقط ما "جغدها" طبق معمول بیدار موندیم. یک ساعت بعد لئو شروع به روشن کردن آتش کرد. زمان کباب کردن بز بود. نشسته بودیم و منتظر غذا بودیم. من نمیدونم که اون لحظه، شاد بودم، غمگین بودم یا متحیر

در نهایت احساس کردم خوابم میاید، و اون شب فقط ۲ ساعت خوابیدم

 

 

 

صبح روز بعد ساعت ۵ صبح بیدار شدم. حالا زمان خوردن صبحانه بود. دست و سر بز آماده شد. باید بگم که اون یکی‌ از خوشمزه‌ترین صبحانه‌هایی‌ بود که خوردم

 

 

Write a comment